جدول جو
جدول جو

معنی گشن سار - جستجوی لغت در جدول جو

گشن سار
انبوه فراوان: یکسوکش سر ازین گشن لشکر بیهوده مرو پس گشن ساری. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چشم سار
تصویر چشم سار
چشمه سار، سرچشمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشک سار
تصویر مشک سار
جایی یا چیزی که از مشک خوش بو شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
آنچه بشکل و هیئت گاو باشد، یا گرز (گرزه عمود) گاوسار. گرزی که سرش شبیه بسر گاو باشد: چون زند بر مهره شیران دبوس شصت من چون زند بر گردن گردان عمود گاو سار. (منوچهری)، گرز فریدون که سرش همانند سر گاو بود: فریدون ابا گرزه گاوسار بفرمود کردن برآنجا نگار. (گشتاسب نامه دقیقی)، طویله ای که در پیش سرای برای گاو آماده کنند: بهو گاوسار فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
گرسنگی: در بادیه شدم بتوکل گفتم از آن اهل منازل هیچیز نخورم ورع را یک چشم من بدوی فرد دوست از گشنامار. طعام ندادید از گشنامار بکشتید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشنسار
تصویر خشنسار
نوعی مرغابی بزرگ که سری سفید دارد و تنش تیره گونست و بسیاهی زند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شن زار
تصویر شن زار
زمینی که در آن شن بسیار باشد، ریگ زار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشنسار
تصویر خشنسار
نوعی مرغابی بزرگ و تیره رنگ با سر سفید، برای مثال پیاده همی شد ز بهر شکار / خشنسار بود اندر آن رودبار (فردوسی - ۱/۱۹۱)، از آن کردار کاو مردم رباید / عقاب تیز برباید خشنسار (دقیقی - ۹۹)
فرهنگ فارسی عمید
((خَ شَ))
نوعی مرغابی بزرگ که سری سفید دارد و تنش تیره گون است و به سیاهی زند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شن زار
تصویر شن زار
((ش))
بیابان پر شن
فرهنگ فارسی معین